جدول جو
جدول جو

معنی چین گرفتن - جستجوی لغت در جدول جو

چین گرفتن(پَ تَ)
چین برداشتن. و شکن یافتن:
دم خون چو رود مهین هین گرفت
ز غم چهرۀ شاه چین چین گرفت.
اسدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چله گرفتن
تصویر چله گرفتن
در تصوف مدت چهل روز در گوشه ای به سر بردن و به ذکر و عبادت مشغول شدن، خواندن ذکر و دعاهایی به مدت چهل روز برای گرفتن حاجت
مراسم روز چهلم فوت کسی را در سر خاک او برگزار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جان گرفتن
تصویر جان گرفتن
کنایه از از ناتوانی و بیماری شفا یافتن و دوباره نیرو پیدا کردن، برای مثال از وصال ماه مصر آخر زلیخا جان گرفت / دست خود بوسید هرکس دامن پاکان گرفت (صائب - لغت نامه - جان گرفتن)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیه گرفتن
تصویر پیه گرفتن
کنایه از چاق شدن، انباشته شدن چربی در عضوی از بدن، پیه آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیش گرفتن
تصویر پیش گرفتن
گرفتن قبل از موعد مقرر، پیش رو قرار دادن، جلو انداختن و پیشاپیش بردن
آغاز کردن، شروع کردن
مانع شدن، جلوگیری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چانه گرفتن
تصویر چانه گرفتن
گلوله کردن خمیر به اندازۀ یک نان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خون گرفتن
تصویر خون گرفتن
در پزشکی خارج کردن خون از بدن به وسیلۀ سرنگ یا برش پوست و مانند آن، حجامت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گشن گرفتن
تصویر گشن گرفتن
بارور شدن، باردار شدن، آبستن شدن
فرهنگ فارسی عمید
(تَهَْ کَ دَ)
انتقام کشیدن. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین).
- کین گرفتن به دل، خصومت به دل گرفتن. دشمنی به دل راه دادن. کینه جو شدن:
اگر مرد رومی به دل کین گرفت
نباید که آید تو را این شگفت.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ویر گرفتن
تصویر ویر گرفتن
میل شدید یافتن: (فلانی بسیگار ویرش گرفته) یا ویر گرفتن کسی را. میل شدید کردن وی بامری: (این پسر من ویرش گرفته است که از کار ساعت سر در بیاورد)
فرهنگ لغت هوشیار
گرز گرفتن (زورخانه) ورزش باستانی کردن بوسیله میل گردانیدن میلهای چوبین نسبه سنگین بدورشانه گبورگه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
آبستن شدن حامله شدن: بفرمان خدا زو گشن گیرد خدا گفتی شگفتی در پذیرد. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کینه گرفتن
تصویر کینه گرفتن
انتقام کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کین گرفتن
تصویر کین گرفتن
انتقام کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمین گرفتن
تصویر کمین گرفتن
کمین کردن: بلشکر چنین گفت شاه زمین نباید که گیرند هرزه کمین
فرهنگ لغت هوشیار
پیه آوردن، برآمدن پیه گرداگرد عضوی، 0 نابیناشدن: پیه گرفته است چشم جوهر مانرا و نه چو من گوهری نبود بمعدن 0 (طالب آملی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چله گرفتن
تصویر چله گرفتن
چله داشتن، نذر و نیاز کردن، در چهلم مرگ عزیزی عزاداری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پیچ گرفتن دل. درد گرفتن امعا بسبب اسهال شکم روش یافتن پیچ زدن شکم
فرهنگ لغت هوشیار
زندگانی یافتن، قوت یافتن پس از ضعف و بیماری قوت شدن پس از سستی، جنبان شدن پس از افسردگی: (مار افسرده در آفتاب جان گرفت)، جان ستدن چنانکه عزرائیل از آدمی، کشتن قتل. یا جان گرفتن خاطرات کسی. بیاد او آمدن آنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذن گرفتن
تصویر اذن گرفتن
دستوری گرفتن اجازه خواستن رخصت خواستن دستور گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشم گرفتن
تصویر چشم گرفتن
چشم بستن دیده بر هم نهادن، چشم پوشی کردن صرف نظر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خون گرفتن
تصویر خون گرفتن
حجامت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
قبل از موعد مقرر گرفتن ستدن پیش از وقت: استسلاف بها پیش گرفتن، مقابل خود قرار دادن پیش روی نهادن: نخست از مجاهدان دلاوری سپری پیش گرفته پای تهور بفشرد، جلو افکندن پیشاپیش قرار دادن و روان ساختن جلو انداختن و بحرکت وا داشتن: ابوطالب را پیش گرفتند و بنزدیک ابرهه بردند، آغازکردن شروع کردن: با کیومرث طریقه مصالحت و دوستی پیش گرفت، سد راه شدن مانع آمدن جلوگیری کردن: دل رمیده ما را که پیش میگیردک خیر دهید بمجنون خسته از زنجیر. (زنجیر) یا پیش گرفتن درسی را. پس گرفتن استاد آن درس را از شاگردپرسیدن معلم درسی را از شاگرد. یا پیش گرفتن راهی یا سفری را. بدان راه یا سفر شدن، یا پیش گرفتن کاری (شغلی) را. بدان مشغول شدن اشتغال ورزیدن بدان: مشعله ای بر فروز مشغله ای پیش گیر تا ببرند از سرت زحمت خواب و خمار. (سعدی) یا در پیش گرفتن کاری (شغلی) را. مشغول آن شدن، اقدام بدان کردن: مردی امید بمن و بجاه من دارد و سفری دراز در پیش گیرد از عراق تا ارمنیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جان گرفتن
تصویر جان گرفتن
((گِ ر تَ))
زندگانی یافتن، نیرو گرفتن پس از بیماری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میل گرفتن
تصویر میل گرفتن
((گِ رِ تَ))
ورزش باستانی کردن به وسیله میل، گرداندن میل های چوبی سنگین به دور شانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ویر گرفتن
تصویر ویر گرفتن
((گِ رِ تَ))
هوس شدید به چیزی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جشن گرفتن
تصویر جشن گرفتن
Celebrate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از جشن گرفتن
تصویر جشن گرفتن
праздновать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از جشن گرفتن
تصویر جشن گرفتن
feiern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از جشن گرفتن
تصویر جشن گرفتن
святкувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از جشن گرفتن
تصویر جشن گرفتن
celebrować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از جشن گرفتن
تصویر جشن گرفتن
庆祝
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از جشن گرفتن
تصویر جشن گرفتن
celebrar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از جشن گرفتن
تصویر جشن گرفتن
celebrare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از جشن گرفتن
تصویر جشن گرفتن
celebrar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی